سلام خوبین ،خوشین ، نوید یه چند روزی سرماخورده ،یه دوروز هم به مهد کودک نرفته

خیلی دلش واس دوستاش تنگ شده همش تو خنه حرف اونا را میزنه بهش گفتم:مامان

حالت که خوب شد انشالله دوباره مهد کودک میری.پیش دکتر بردمش براش شربت و قرص

نوشته الان خدا را شکر حالش بهتره ،باز زمستون امد و با این سر ما خوردگی بچه ها

گرفتار شدیم .خلاصه این چند روز در گیر مریضی نوید بودم بچه ام خیلی لاغر شده اصلا

غذا نمی خوره شیر که خیلی دوست داره نمی خوره می گه مامان ار گلوم پایین نمیره

بوسش کردم برگشته می گه مامان بوسم نکن الان مریضی ام میاد واس تو ،منم بهش

گفتم:عیب نداره بزار من مریض بشم بهتر اینکه که تو مریض باشی...........

چند روز پیش بابابای رفته خونه پدر جان،عمه جان از اهواز امده بود واس روز کودک

براش یه کادو گرفته بود پسرم خیلی خوشحال شده،جا داره از اینجا از عمه جان تشکر کنیم

بابت کادو روز کودک که به نوید داده....مواظب خودتون و گلهای زیباتون باشید

ببخشید وقت نکردم خبرتون کنم دفعه دیگه حتما بهتون سر می زنم ،بای