سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نوید گل مامان و بابا

آرزو خانم و نوید جان

بابا صغیر شهدای کربلا

حرم حضرت رقیه س

 

بابا صغیر

بابا صغیر

اروفه شهری در ترکیه محل تولد حضرت ابراهیم ع

حرم حضرت رقیه س

 

حرم حضرت سکینه س 

 

سلام خوبین خوشین انشالله هم خوب وهم خوش باشین در کنار خوانواده هایتون شاد و سبز باشین

قول داده بودم هم از سفر امسالمون که یهوی بود براتون بگم و هم عکسای نوید جون و براتون بزارم

سر قولم هستم دوستای خوبم از این که منو همراهی می کنید ازتونو ممنونم.................

شب ساعت 11 روز پنج شنبه تاریخ 27/4/87به طرف سوریه حرکت کردیم البته با یه تور زیارتی

با ماشین چون شنیده بودم با ماشین خیلی سخته ولی کیف میده از بیشتر شهرهای ایران می گذره و

از مرز ترکیه ،به خاطر همین قرارا شد با ماشین بریم............

شب که حرکت کردیم صبح زود برای نماز صبح کرمانشاه بودیم بعد تو یه مسجد نماز خوندیم

دوباره حرکت کردیم برای صبحونه هم سنندج تو یه پارک صبحونه خوردیم

بعد صبحونه حرکت کردیم برای نهار هم تو یه پارک در میا ندآب موندیم و نماز خوندیم دوباره حرکت کردیم

خلاصه با یان جزییات نمی خوام خسته اتون کنم تو ماشین خدا را شکر نوید اذیتم نکردبعد از این که

از کردستان تبریز و صوفیان و ..... به ماکو نزدیک مرز ترکیه رسیدیم وقتی به مرز ترکیه رسیدیم یه حس

عجیبی بهم دست داد خیلی ناراحت بودم که داشتم ایران و ترک می کردم ولی با خودم می گفتم بابا باز بر میگردی

به ایران واس همیشه که نمی خوای بری......خلاصه از مرز ترکیه هم رد شدیم مارا به یه شهری در ترکیه به اسم اروفه بردن

که اونجا می گفتم محل تولد حضرت ابراهیم ع هستش با یه پارک خیلی زیبای بود که می گفتن اینجا بوده که

حضرت ابراهیم ع را می خواستن آتیش بزنن شده گلستان واقعا هم گلستان بود خیلی زیبا بود

بعد به طرف سوریه حرکت کردیم حدود ساعت 11روز شنبه رسیدیم سوریه بعد به هتل رفتیم تا استراحت کنیم

البته قبلش رفتیم از دم حرم سلامی به حضرت زینب س دادیم روز اولی که نوید گم شد چقدر من و بابای ترسیدیم

بابابای میره پایین چون ما طبقه 3 بودیم ولی به بابای میگه می خوام برم پیش مامانی ولی نه اینکه همه

طبقات شبیه هم بودن اشتباهی میره خلاصه کلی من و بابای ترسیدیم و همش از حضرت زینب س می خواستم

پسرم پیداش بشه ،.........فردا یکشنبه ما را به زیارت حرم حضرت زینب س بردین خیلی دلم لرزید و دست و

پا بی حس شده بودن نمی دونم شاید اصلا خوابشم نمی دیم برم زیارت همچین کسی بزرگ و گرانقدر کلی دعا کردم و

کلی گریه کردم .....بعدش یه روزم رفتیم حضرت رقیه س وای جای همه شما خالی خیلی خبو بود واس همه دوستای نوید هم دعا کردم

خیلی عجیب بود با این که از نزدیک شما هارا ندیدم ولی مثل یه تصویر همه بچه های تو نت جلو چشام بودن

بعد به بابا صغیر مزار شهدای کربلا بردن مزار بلال حبشه وابولفضل عباس وفاطمه صغری ودو تا از زنها حضرت پیامبرو ووووبعد

به مزار هابیل و بردن خیلی جای قشنگی بود سر کوه بلندو تپه های و سنگ های بزرگ بودخیلی سرد بود اونجا

صبحونه هم اونجا خوردیم خیلی خوش گذشت حتا از پایین خونه های اسراییلی هارا می دیم ولی جرات اینکه

بریم نزدیکتر و نداشتیم،خیلی جاها رفتیم ولی نمی خوام خسته اتون کنم روزی که می خواستیم برگردیم یه احاس عجیی بهم دست داده بود

یه جورای اینگار به حرم و زیارت و ووعادت کرده بودم اخه هتل نزدیک حرم بود هر وقت می خواستم می تونستم برم زیارت

موقع برگشتن دلم خیلی گرفت چون اونجا یه حال و هوای خاصی داشت اینو یادم رفت بگم نوید دوتا دوست پیدا کرده بود آروز

و دادشش فرها و سمانه و زینب و همه اینا تو ماشین با ما بودن نوید باهاشون بازی میکرد آرزو بهش می گفت آقا کوچولو نوید

عصبانی میشد بهش میگفت من نوید هستم نه آقا کوچولو .......................برگشتیم ساعت 12 ظهر سه شنبه8/5/87دوباره

شهین مامان نویدمشغول زندگی و وبلاگ نویسی واس دوستای خوبش شد دوستون دارم مواظب خودتون و گلهای زندگیتون باشید بای

فرهاد دوست نوید دادش ارزو

پارک در صوفیان

پارکی در صوفیان

پارک در صوفیان
مسجد امویه
مسجد امویه

کنار اب در یاچه وان در ترکیه

کنار اب دریاچه وان در ترکیه

نوشته شده در پنج شنبه 87/5/31ساعت 8:34 عصر توسط مامان شهین مامان شهین نظرات ( ) |

سلام خوبین خوشین خیلی دلم واستون تنگ شده بود

بعد یه مدت دوباره برگشتیم وبلاگ نوید جون آپ کنم

خیلی خوشحالم که بازم دارم می نویسم با این تفاوت امروز با یه عالمه خبرای خوب و خوش و زیارتی امدم

همونطور که در پست قبلی نوشته بودم امسال خدا به من وشوهرم و فرزندم نظر کرد اونم چه نظری زیارت

یک بانوی بزرگ و گرانقدر که هیچ فکر نمی کردم لایق باشم برم از نزدیک پابوس و زیارت حضرت زینب س و

حضرت رقیه س وووو...........که اگه خدا خواست تو پست بعدی مفصلا براتون می نویسم عکسای هم که گرفتیم براتون

می زارم برای همه اتون دعا کردم از خدا خواستم قسمت همه شما بشه بیان ببینید که چقدر آدم تحت تاثیر

این سفرای زیارتی میشه نوید هم واس دوستاش دعا کرد بهم گفت مامان دستمو گذاشتم به ضریح و

تو دلم گفتم واس دوستام دعا کردم اونا هم بیان اینجا گفت همه اشونو صدا کردم ولی تو دلم بلند نگفتم

منم بهش گفتم خوبه پسرم همین که یادشون بودی و اسشون دعا کرده حتما خدا قبول می کنه

لازم نیست با صدای بلند صداشون کنی تو دلت هم قبوله .

اما خیلی خسته شده بودیم ولی به خستگی و زحمتش می ارزید انشالله قسمت شما بشه ما که خیلی

از این سفر فیض بردیم یه حال و هوای دیگه پیدا کردیم خیلی خوشحالم که لیاقت همچین سفری را داشتم

البته بیشتر دعاهای پدر مادرم بوده چون احساسا می کنم مادرم ازم راضی بوده هر چند در قید حیات نیست

ولی وقتی بود از گل کمتر بهش نمی گفتم و هر چی می گفت به حرفاش گوش میکردم یاد ندارم روزی ازیتش

کرده باشم اونجا که بودم تو حرم همش جلو چشام بود و همش بهم لبخند می زد ممکنه باورتون نشه

ولی تمام سفر مخصوصا تو زیارتا پا به پا می امد من همش بهش میگفتم مادر این دعاهای تو هستش که ما اینجایم

اشالله سر فرصت براتون می گم کجاهارفتیم و چه کارا کردیم فعلا فقط خواستم بگم برگشتیم و براتون کلی

دعا کردیم و خبر داریم عکسای حرم و جاهای زیارتی هم حتما تو پست آینده میزارم

مواظب خودتون و گلهای قشنگتون باشد بای


نوشته شده در پنج شنبه 87/5/17ساعت 6:43 عصر توسط مامان شهین مامان شهین نظرات ( ) |


Design By : Pichak