سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نوید گل مامان و بابا

سلام به دوستان خوب و مهربون اشالله حالتون خوب باشه و سال نو را پیشاپیش به همه شما تبریک می گم و سال خوب و خوشی داشته باشید وتعطیلات عید بهتون خوش بگذره

من و نوید و بابای یه سفر سه روزه داشتیم حالا براتو تعریف می کنم کجاها رفتیم و چقدر بهمون خوش گذشت

جای همه شما خالی بود

با خاله های نوید قرار شد به خونه دایی جان بریم نوید هم که خیلی خوشحال بود لحظه شماری می کرد

و همش می گفت مامان کی میریم خونه دایی جان......

خلاصه اون روزی که قرار بود بریم همگی آماده شدیم و ظهری حدود ساعت 1 بعد از نهار حرکت کردیم

دو ماشین بودیم نوید اصرار داشت با روژینا باشه به خاطر همین ما با ماشین اونا رفتیم

ظهر حرکت کردیم اول به طرف اهواز رفتیم بعد تو راه همش روژینا و نوید با هم این دو وروجک تو ماشین شلوغ

بازی می کردن و من و خاله هم به اونا می گفتیم بچه ها این همه سر و صدا نکنید

وقتی به اهواز رسیدیم اونجا یه چند ساعتی موندیم تو شهر اهواز گشتیمو بعد به طرف ماهشهر حرکت کردیم

ولی خیلی جاده شلوغ بود بالاخره ساعت 6بعد از ظهر به خونه دایی جان رسیدیم

بچه ها کلی ذوق زدن وقتی همدیگه را دیدن .تا شب یه عالمه بازی کردن همش می گفتن ما خوابمون نمییاد بزارین

می خوایم بازی کنیم ولی چون خسته بودن نفهمیدیم کی خوابشون برد .

فردا صبح به طرف سر بندر حرکت کردیم تو راه همش ای دو وروجک بیرون و نشون هم دیگه می دادنو

فضولی و شلوغ بازی کردن

بعد از سربند به آبادان رفتیم اونجا خرید کردیم واس نوید لباس و اسباب بازی و .......

بعد تو پارک نشستیمو جای همگی شما خالی کلی بچه ها بازی کردن.....

سر راه دایی جان نوید مارا به شرکت پتروشیمی جای که کار می کنه برد آخه دایی جان نوید رییس شرکته

به نوید قول داده بزرگ که شد ببره پیش خودش کار کنه ......

از دور که نگاه می کردیم خیلی چراغهای زیادی روشن بودن خیلی قشنگ بود

واس خودش عظمتیه این پتروشیمی و شرکت نفت.... شب که بود مثل ستاره ها تو آسمون این چراغها می درخشیدن

نوید همش می پرسید مامان چرا این همه چراغ روشن کردن.........

خلاصه برگشتیم خونه بعداز شام یه عالمه بچه ها بازی کردن اصلا یادشون رفته بود که شبه باید بخوابن

فردا از ماهشهر حرکت کردیم به طرف اهواز .ولی بچه های دایی جان خیلی ناراحت شدن گفتن

دوست نداشتن از پیششون بریم مخصوصا مریم گلی که خیلی دوسش دارم عکسشو واستو می زارم مریم گلی

دختر دایی جان نوید.برگشتیم خونه ولی نوید همش می گفت مامان کاشکی هنوز می موندیم خیلی بهش خوش گذشته بود

بعد از این همه خستگی به یه مسافرت کوچولو نیاز داشتیم

از اینجا هم از دای جان و زندای جان و بچه های دایی جان تشکر می کنم بهشون خیلی خیلی زحمت دادیم


نوشته شده در یکشنبه 86/12/26ساعت 5:26 عصر توسط مامان شهین مامان شهین نظرات ( ) |


Design By : Pichak